صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
2 سال قبل
0

متن درس «از آموختن، ننگ مدار» و معنی متن:

درس دوم

از آموختن، ننگ مدار

  • نویسنده: عنصر المعالی کیکاووس
  • اثر: قابوس نامه

 

تا توانی از نیکی کردن میاسا و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای و چون نمودی به خلاف نموده مباش

قلمرو فکری:

تا می توانی از نیکی کردن آسوده نباش (پیوسته نیکی کن) و خودت را به نیکی و نیکوکاری به مردم نشان بده و وقتی خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نشان دادی ، برعکس آن چه خود را نشان دادی، رفتار نکن.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نمودی

نشان دادی

به خلافِ

برعکسِ، ضدِ

نموده

نشان داده شده

مباش

نباش (فعل نهی)

میاسا

(بن مضارع از آسودن) آرام نگیر، از حرکت باز نایست، آسوده نباش (فعل نهی)

نما

(از مصدر نمودن) نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن

مفهوم:

سفارش به نیکی و نیکوکاری ، دوری جستن از دورویی و ریاکاری ، یکی بودن ظاهر و باطن

 

به زبان دیگر مگو و به دل دیگر مدار تاگندم نمای جو فروش نباشی

قلمرو فکری:

به زبان سخنی دیگر نگو و به دل خودت اعتقادی دیگر نداشته باش (سخنت با باطن و نیّتت یکی باشد) تا مانند کسی نباشی که گندم را نشان می دهد و جو را می فروشد (گفتار و کردارت به ظاهر درست باشد ولی باطنت زشت و نادرست.)

قلمرو ادبی:

گندم نمای جو فروش بودن ß   کنایه از حیله گری در خرید و فروش، کنایه از افراد ریاکار و دورو (کسی که گفتار و کردارش به ظاهر نیکو نماید ولی باطنش زشت باشد یا آن که خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و در واقع چنان نباشد)، این عبارت مثل یا ضرب المثل است

مفهوم:

پرهیز از ریاکاری و دوری از تظاهر و دورویی، دعوت به درستکاری و نیکوکاری

 

اندر همه کاری داد از خویشتن بده، که هر که داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشی

قلمرو فکری:

در همه ی کارهای خودت به عدالت و انصاف رفتار کن؛ زیرا هر کس در کارهای خودش به عدالت و انصاف رفتار کرد، نیازی به قاضی ندارد. (سفارش به عدل و داد، اجرا کردن عدالت و انصاف در کارها)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

داد

[مقابل بیداد] عدل، انصاف

مستغنی

صفت فاعلی از استغنا، بی نیاز

قلمرو ادبی:

داد چیزی را دادن ß   کنایه از حق چیزی را چنان که شایسته است ادا کردن، با آن چیز به عدالت رفتار کردن

 

و اگر غم و شادیت بُوَد، به آن کس گوی که او تیمار غم و شادی تو دارد

قلمرو فکری:

اگر غمگین هستی غم خود را به کسی بگو که غمخوارت باشد و اگر شاد هستی خوشحالی خود را به کسی بگو که با شادی تو، شاد شود

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

بُوَد

باشد

تیمار

خدمت و محافظت از کسی که بیمار باشد، اندیشه

قلمرو ادبی:

تضاد ß   غم و شادی

تکرار ß   غم و شادی

مفهوم:

آشکار نکردن راز دل خود پیش هر کسی، بیان درد خود به انسان درد آشنا

 

و اثر غم و شادی پیش مردمان، بر خود پیدا مکن

قلمرو فکری:

و نشانه و تاثير غم و شادی را نزد مردم در چهره ات آشکار نکن.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

پیدا مکن

آشکار و ظاهر نکن

اثر

نشان

مفهوم بیت:

خویشتن دارو بلند همّت بودن، پنهان کردن راز درونی از دیگران، داشتن روح بزرگ و بلندی طبع

 

به هر نیک و بد، زود شادان و زود اندوهگین مشو، که این، فعل کودکان باشد.

قلمرو فکری:

و به هر کار خوب و بد، زود شادمان و غمگین نشو، زیرا این رفتار تو، کار کودکان است.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مشو

نشو، نباش

              فعل

رفتار، عمل، کار، کردار

هرگاه بین واژه های «این، آن، همان، همین» و اسم بعد از آن بتوان مکث کرد و ویرگول قرار داد، ضمیر اشاره است نه صفت اشاره؛ مانند:

این، فعل کودکان باشد  ß    نهاد + مسند + فعل گذرا به مسند

قلمرو ادبی:

تکرار ß   زود

تضاد ß   نیک و بد

تضاد ß   شادان و غمگین

مفهوم:

گذرا بودن غم و شادی، بردباری در برابر غم و شادی

 

بدان کوش که به هر مُحالی از حال و نهاد خویش بِنَگردی، که بزرگان به هر حقّ و باطلی از جای نشوند.

قلمرو فکری:

کوشش بکن که به هر کار بی اصل و ناممکنی، طبیعت و سرشت تو تغییر نکند (شخصیّت واقعی تو تغییر نکند و آشفته نشوی)، زیرا که انسان های بزرگ به هر کار درست و نادرستی عصبانی نمی شوند (شخصیّت واقعی آنها تغییر نمی کند و آشفته نمی شوند).

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بِنَگردی

تغییر نیابی

نهاد

طبیعت، سرشت، ذات

حال

طبیعت، وضعیت جسمی یا روحی انسان

مُحال

(اسم مفعول از احاله) تغییر یافته از روش و راه درست، باطل، بیهوده، دروغ، بی اصل، ناممکن

قلمرو ادبی:

حقّ و باطل ß   تضاد

از جای شدن ß   کنایه از خشمگین و عصبانی شدن

مفهوم:

ثابت نگه داشتن شخصیّت و رفتار خود، آرامش خود را حفظ  کردن

 

و هر شادی که بازگشت آن به غم است، آن را شادی مَشِمُر

قلمرو فکری:

و هر شادی که پایانش به غم و اندوه است، آن را شادی به شمار نیاور (دعوت به شناخت شادی واقعی).

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

مَشِمُر

به شمار نیاور

قلمرو ادبی:

غم و شادی ß   تضاد

 

و به وقت نومیدی امیدوارتر باش و نومیدی را در امید، بسته دان و امید را در نومیدی

قلمرو فکری:

و به هنگام ناامیدی، امیدوارترباش و ناامیدی به امید وابسته است و پس از امید (=امید نابه جا) ناامیدی وجود دارد.

قلمرو ادبی:

تضاد ß   امید و نومید

تکرار ß   امید و نومید

قلب و عکس یک جمله ß   نومیدی را در امید، بسته دان و امید را در نومیدی

فعل «بسته دان» در پایان جمله، به قرینه ی لفظی حذف شده است

مفهوم:

دعوت به امیدواری و امیدوار بودن در هنگام ناامیدی، در هم تنیده بودن امید و ناامیدی

 

رنج هیچ کس ضایع مکن و همه کس را به سزا، حق شناس باش؛ خاصّه قرابت خویش را؛ چندان که طاقت باشد با ایشان نیکی کن

قلمرو فکری:

تلاش هیچ کس را تباه و نابود نکن و به شکل شایسته، قدرشناس همه ی انسان ها به ویژه خویشاوندان خود باش؛ و آن اندازه که نیرو و توان داری به خویشاوندان نیکی کن

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

خاصّه

مخصوصاً، به ویژه

سزا

شایسته، لایق، درخور

طاقت

قدرت، توانایی، تحمّل

چندان

آن قدر، آن اندازه

رنج

اندوه، درد، تلاش، کوشش

ضایع

تباه، تلف، بی فایده، بی ثمر

قرابت

خویشی، خویشاوندی، نزدیکی؛ ولی در این جا منظور «خویشاوند» است

حق شناس

آن که حق نعمت یا خدمت و یاری کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند

مفهوم:

دعوت به قدرشناسی از مردم و خویشاوندان، نیکی کردن به خویشاوندان

 

و پیران قبیلهٔ خویش را حرمت دار ولیکن به ایشان مولَع مباش تا همچنان که هنر ایشان همی بینی، عیب نیز بتوانی دید

قلمرو فکری:

به پیران و بزرگان قبیله ی خودت احترام بگذار اما به آن ها بسیار علاقمند نشو تا هم چنان که دانش و فضیلت آن ها را می بینی، عیب و کاستی آن ها را نیز بتوانی ببینی

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

حرمت داشتن

احترام داشتن، ارجمند داشتن

هنر

علم، معرفت، دانش، فضل، فضیلت، کمال

حرمت

آن چه که محترم داشتن و نگه داشتن آن واجب باشد

مولَع شدن بر چیزی

حریص شدن بدان چیز، سخت شیفته و علاقه مند گشتن بدان

مولَع

(اسم مفعول از ایلاع) حریص گردانیده، بسیار مشتاق، حریص، آزمند، شیفته

قلمرو ادبی:

عیب و هنر ß   تضاد

مفهوم:

احترام گذاشتن به پیران و بزرگان، دیدن دانش و عیب انسان ها در کنار هم، دوری از دوستی افراطی، دعوت به واقع بینی

 

و اگر از بیگانه ناایمن شوی، زود به مقدار ناایمنی، خویش را از وی ایمن گردان

قلمرو فکری:

و اگر از بیگانه احساس ناامنی کردی، زود به اندازه ی در خطر قرار گرفتن، خودت را از او در امان نگهدار

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

ایمن

در امان، سالم، در سلامت

ناایمن

خطرناک، دور از امنیت، در معرض خطر

قلمرو ادبی:

تضاد ß   ایمن و ناایمن

مفهوم:

دعوت به دوراندیشی کردن

 

و از آموختن، ننگ مدار تا از ننگ رَســـته باشـــی.

قلمرو فکری:

از آموختن دانش و آگاهی در زندگی احساس شرم، سرافکندگی و بدنامی نکن تا از سرافکندگی و رسوایی نادانی رهایی یابی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

رستن

نجات یافتن، رها شدن

ننگ

بدنامی، بی آبرویی، سرافکندگی، خجالت، شرم

مفهوم:

تاکید بر یادگیری و آموختن


سایر مباحث این فصل